- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح در شهادت امام حسین علیه السلام
خون خـدا می چکد، از گلِ روی حسین هستی این هست وبود، بسته به موی حسین اشک همه اولیاست، وقف لب خشک او خـون دل انبـیاست، خـون گـلوی حسین در همۀ کائنات، از ملک و جنّ و انس کیست به عالم که نیست، مست سبوی حسین؟ زخـم تن او زنــد، خـنـده به شمـشـیرها یا که خدا می زند، خنـده به روی حسین نیست عجب گر نماز، بوسه به پایش زند هر که گذارد نماز، بر سر کوی حسین قلزم خون جانماز، مُهر جبین جای سنگ خون سر و خونِ دل، آب وضوی حسین کـافـرم ار نا امـیـد بــاز شـود از درش قـاتـل اگر آورد، روی به سـوی حـسین عجــز و گـدایی بود، عـادت دیـرین ما لطف وعنایت بود، خصلت و خوی حسین آتـش دوزخ شــود، لالــۀ بــاغ بـهـشـت نوشد اگر قـطره ای آب ز جــوی حسین "مـیـثـم" آلــوده نـیـز نـاز به جـنّت کـند جنّت اعلای اوست، روی نکوی حسین
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بُــرد در شب تا نـبیـنــد بـینــقـاب مــاه نــورانی تـر از خــود، آفـتـاب بُرد در شب پیکری هم رنگ شب بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب شسته دست از جان، تن جانانه شست شـمـع شـد، خاکـستـر پروانه شست روشنایش را فلک خــامــوش کرد ابــرهـا را پـنــبـههــای گــوش کرد تا نبیند چــشــم گــردون، پیکـرش نـشـنــود تا ضـجّـههـای هـمـسـرش هم مــدیـنـه سیـنهای بیغـم نداشت هم دلی بیاشک و خون، عالم نداشت نـیست در کـس طاقـت بـشـنـیـدنش با عـلـی یا رب چـه شد؟ با دیـدنش درد آن جــان جهـان، از تن شـنـید راز غـسـل از زیر پـیـراهن شـنـید جان هستی گـشته بود از تن جدای نیستی میخواست، هستی از خدای
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
تو شعر نــاب کتاب زمـانـه ای مــادر تو بهـترین سخن جــاودانـه ای مــادر یگـانگــی ست از خــدا و می گــویـم پس از خـدای یگــانه، یگانه ای مـادر بهاربی تو غم انگیزتر ز پـایـیز است که نخل سبز صفا را جوانه ای مادر غروب عمر تو باشد طلوع حسرت وغم که شور و شادی ما را بهانه ای مادر ز طره طره ی موی سپید تو پیداست که یـکــه تــاز دعای شبــانه ای مادر بلور اشک تو گوید که در نهایت عشق تو بحــر عـاطـفــهٔ بی کرانه ای مادر به مهرمهر تو من سجده برخدا کردم که لطف ذات خـدا را نشانه ای مـادر به دشت خاطره هایم تو باز کن آغوش که مــرغ روح مــرا آشیانه ای مـادر کسی که اُف به توگوید بسوزدش هستی کشد گر آتش قــهــرت زبانه ای مادر دریغ و درد که داغ تو نقره داغم کرد که هم چواشک زچشمم روانه ای مادر
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
به پیغامی من دیوانه را دیـوانه تر کردی مرا از لطف و احسانت حبیبا با خبر کردی چو بشنیدم پیامت را که عمری ناظرم بودی شدم شرمنده از رویت چسان با من تو سرکردی کرم هر دم فزون کردی خریدی آبرویم را ز رسوا کردن نوکر تو ای مولا حذر کردی بسا وقت سحر درخانه ام بودی ولی افسوس که در خواب گران بودم ز پیش من گذرکردی چه شبهایی نظر کردی تو بر پروندۀ عمرم به چشم تر به قلب خون شب خود را سحرکردی زخوبیت چه گویم من، مرا از لطف خود کشتی تو عبد آستانت را بسی شرمنده تر کردی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
پـر پـرواز گـشـودی و مـهـیـا شـده ای زهـر افتاده بجانت که چـنین تا شده ای؟ زندگانی تو ترکیب هـزاران داغ است آنچه اجــداد تو گشتند تو یکجا شده ای کـمرت خـم شده و تاب و تـوانت رفته با همین دست به دیوار چو زهرا شده ای سالها مثـل عـلـی خـانه نـشـینت کردند خوب همدرد غم و غربت مولا شده ای جگرت مثل حسن سوخته صدپاره شده آه بـا آتـش ایـن زهــر مــداوا شــده ای چه شده باتو که دائم بخـودت میـپـیچی لـحـظـۀ آخـر خـود مثل مـعـما شده ای هرچه آمد به سرت تیر به قلبت که نخورد سنگ باران وسط هـلـهـله آیا شده ای؟ راستی پـیـرهنت را ز تـنت دزدیـدنـد؟ راسـتی از اثــر تـیـغ مـجــزا شده ای؟ زخـم شـلاق نـشـسـتـه به تن دختر تو؟ چقدر خون جگر از زخم زبان ها شده ای؟ راستی در وسط طشت سرت را بردند؟ بسوی خواهر خود گرم تماشا شده ای؟
: امتیاز
|
مدح امام حسن عسکری علیهالسلام
از ازل آب و گلم گفت: که من کوثری ام فاطمی دین و حسینی، حسنی، حیدری ام همۀ دلخوشی ام ای گل زهـرا این است که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام سـر در قصـر بـهـشـتـی دلـم بنـوشـتـنـد که مـسـلمـان مـرام حسـن عـسـگـری ام چه کسی مثـل من دل شده دلـبـر دارد؟ چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام؟ من که مجنونم و آشفته؛ تو را می خوانم سربازار غمت؛ یـوسف من؛ مشتری ام به همه نسل بـنی فـاطمه سوگـند که من تا صف حشـر بگویم که علی اکبـری ام
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام
زهر افتاده به جـان جـگـرم مهدی جان لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان به لب خـشـک پــدر آب گـوارا برسـان که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان قـدح آب هـمـینکه به لـبـم شـد نـزدیـک غم لب های حسین زد شررم مهدی جان قبل از آنی که به دل زهـر اثـر بگذارد کشته از صحنۀ دیوار و درم مهدی جان لحـظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود وقعـۀ کـرب و بلا در نـظرم مهدی جان زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب خون قلبم چکد از چشم تـرم مهدی جان مـی درخـشـد رخ مــاه تـو بــیــاد آوردم سـر نـورانـی هـجـده قـمـرم مهدی جان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای ز حُـسنت عـیان جـلـوۀ داوری طلـعـتـت احمدی صولتت حیــدری بر تـنـت نـارسـا خـلـعـت سـروری دیو حور و ملك جن و انس و پری جمله در محضرت گرم فرمان بری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری ای ز رخ داده نـور بر مـه و آفتاب نـجـل خــتــم رسـل زادۀ بـوتــراب پیـشـتر از سـؤال داده ما را جواب دُرّ ده بـحـری و بـحـر یك دُرّ نـاب كه بر آن ده كـنـد درّ تـو گـوهـری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری سـیـنـه ات مـخـزن سرّ سـرو عـلـن والـد حـضـرت حـجـة ابن الحـسـن من كجا مـدح تو؛ تو كجـا مـدح من مـهـر هر آسـمـان مـاه هر انـجـمن در تـمـام وجـود كرده روشنـگـری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری خال و خطت حسن خلق وخویت حسن خلق و خویت حسن ماه رویت حسن ماه رویت حسن عطرو بویت حسن عطرو بویت حسن گفتگویت حسن داده از هر حـسن خـالـقت برتـری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری چـــارده آیـــنـه روی زیـــبــای تو عـطـر مـهـدی دمد از نفـس های تو در دل مـا بود چـون خـدا جـای تو سورۀ قـدر و نـور نقـش سیمای تو نـور حسن تو را مشـتـری مشتری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری فیضت از سامره شـامل عالم است گـفـته هـایت مـدام آیت محـكـم است سـایـه ات بر سـر عـالـم و آدم است گوهر مدح خلق در ثنایت كم است وصـف تو بـایـد از مـنطـق داوری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری قـــدسآیـــان خــادم آسـتــان تــوأنـد عـرشـیـان طـایـر بــوسـتـان تـوأنـد عـــارفـــان بـنـده دوسـتـان تــوأنـد زاهــدان لالــۀ گــلــسـتــان تــوأنــد مهرو مه را بود بر درت اخــتری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری مـاه رویـت بـرد جـلـوه از ده امـام بر تو و مـادر و جـد و بـابت سلام بی تو طاعت هدر بی تو جنت حرام با تو قرآن درست بی تو دین ناتمام مكـتـبت مـكـتب مـعـرفـت پـروری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری مـهـدی فـاطـمـه از تو یك یـاسـمـن هـادی اهـل بیت بر لـبت بـوسـه زن نورت از سامـره هادی مرد و زن در جهان و جنان در زمین و زمن كـثـرت خـیــر تـو می كند كـوثـری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری گرچه عمرت همه حبس و تبعید بود كـار تو دم به دم نـشـر تـوحـیـد بود نـور عـلـمـت مـدام با اسـاتـیـد بـود منطـقـت عـلـم را مـهـر تـائـیـد بود لـشكـر دانـشت در جهـان گـسـتری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری ای تـــولای تـو دیـن و آئــیــن مـن مهر تو خوشتر از جان شیرین من روح پــاك دعــا ذكــر آمـیــن مـن كــل ایــمــان مـن؛ هـمــۀ دیـن مـن میثم از وصـف تو می كـنـد دلبـری سیـدی یا حـسـن؛ ایـهـا الـعــسـكری
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
از غـم هـجـر دلـم شـوق گـریبان دارد دل هجران زده آیا سر و سامان دارد؟ نه فـقـط در غـم دلـبر دل من می سوزد هر طرف می نگرم عاشق حیران دارد چند سال است که من منتظرم برگردی ای مسـافـر، سفـر هجـر تو پـایان دارد گر که یوسف نکند میل به دیـدار وطن دل یعـقـوب به برگـشـتـنش ایمان دارد چـشـم آلــوده به دیــدار تو نایـل نـشود تا که بر راه نظـر پرده عـصیـان دارد کـرم توست که ما را بخـری ورنه گدا چه متاعی جهت عرضه به سلطان دارد هرچه گفـتـیم کمی از غـم تان کـم نشده کـربـلایـت چـقـدر رنـج فــراوان دارد شب و روز تو شده گریه به غمهای حسین چشم هایت خبـر از سـینه سـوزان دارد عالم از گفتن یک نام دگرگون شده است چه سروشی است که این ذکرحسین جان دارد
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عج الله تعالی فرجه
دم می دهی به سینه که طـوفانی ام کنی تـا زائــر شـکـسـتـۀ بـارانـی ام کـنـی سی شب گذشت خوب نمک گیرتان شدم می خواستی که تـشنۀ مهـمانی ام کنی حالا که تـشـنـه ات شــدم آبـی بـریـز تا با روضه های فـاطمه قـربانی ام کنی من را بـبر به روضـۀ یابن الـشـبیب ها تا میهمــان شــاه خــراســانی ام کـنی بـا نـالــه هـای عـمــه تـان زار مـی زنـم آتـش بـزن که شـام غـریـبـانی ام کنی
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عج الله تعالی فرجه
دلم دوبـاره خبـر می دهد ظهـور تو را بدون فاصله حس می کنم حضور تو را به من مگـو که نرفـته چگونه برگردد مسیر جـاده خـبر می دهـد عبـور تو را کـدام آینه در این زمانه ناقص نیست؟ که خوب جلوه دهد انعکاس نور تو را شبی به سـیـنۀ طـوفـانی ام به صیـد بیا مگر که لمس کنم رشته های تور تو را من از زیـارت ناحـیـه خـوب دانـسـتم شکسته است کسی شیشۀ غرور تو را
: امتیاز
|
عید سعید غدیر
سنگ است دلم عشق علی سنگ نوشته میسوزم از این عشق چو اسفند برشته با جـوهــر اشـك و قــلم بــال فـرشـتــه بر لــوح دل خسته ام این جـمـله نوشته جز مهر علی در دل من خـانــه نـدارد "كس جای در این خانهٔ ویـرانه ندارد" فهمیدم از این راز كه در كعبه شكاف است هر جــا كه بــود نـــام ید الله مطاف است این گفته نه بیهوده و این دم نه گزاف است در روز جزا شیعهات از نار معاف است چون غیر علی در دو جهان هــیچ ندیدند "مـردان خـــدا پــردۀ پــنـدار دریــدنــد" تــا نـام تو پـیـچـیـد در آن شـبه جـزیره شد پــاك از این خــاك گــنــاهــان كـبیره زد چنگ به دامان تو هر ایل و عشیره شد ثــابت و سیــار در اوصاف تو خــیره جز ساقی كــوثــر ز كسی جــام نـگیریم "ما زنده بــه آنـیــم كه آرام نــگیــریــم" زان باده كه در روز غدیریه به خم بود پیدای تو شد هــر كه در آن حادثه گــم بود فـریــاد مـلائك بــابــی انــت و ام بـــود زان راز كه در آیــۀ اكـمـلـت لــكــم بـــود بیتی ست امامت در این خانـه تویی تو "امــروز امـیـر در میــخانــه تویی تو" آن بـازوی خـیـبر شكنش رفت چو بالا با دســت شـــریــف پــــدر ام ابــــیـــهـــا دادنــد دو دریــا چو به هم دست تــولا شــد ولــولــه و غـلـغـلــه در عـرش معـلا گـفـتنـد مــلائك همـگی عــیـد مـبــارك این عــیـــد به هــر پیرو توحید مبارك ای عقل در اوصاف تو حیران و مـردد وصف تــو نـگـنـجـیــده به هـفـتـاد مـجلد عالـم هـمــه گم گـشـتــه آن موی مجـعد مـحـبـوب ابــوالـقـــاســم محـمــود محمد نامش همه جــا هست بگویید كـجــا نیست "كس نیست كه آشفتۀ آن زلف دوتا نیست" هر كس كه ز حبّ تو به لب ناد علی داشت در جــام دل خویش صفایــی ازلــی داشت آسودگی از شرك خفی، شرك جـلی داشت گمراه نگردید هر آن كــس كه ولی داشت از نام عــلـی كــاخ ستــم در خـطــر افتـاد "با آل عــلی هــر كه در افـتــاد ور افتـاد" "تا صورت پیوند جـهـان بود عــلـی بود" یعنی هـــدف از عالم موجود عــلـــی بود تـسـكـــیــن دل آدم و داود عـــلـی بــــود از آیــۀ انـفــاق چو مقـصــود عــلـی بــود ای محــو جـمال تو شـده صاحب خـانــه "مقـصـود تـویی كـعـبـه و بتخانه بهـانه"
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عج الله تعالی فرجه
جـایی نـداشتـیم اگر این روضه ها نبود عـشقی نبود اگـر غـم کرب و بلا نبود از دستـمـال اشک تو خـونـابه می چکد آقا مگر به زخم دو چشمت دوا نبود؟ من را کسی به قدر دو گنـدم نمی خرید این چـشم اگر به خـیـمه تان آشــنا نبود بر ما ز آبـروی خودت خـرج کرده ای ای وای اگـر که لطـف نگـاه شما نبود از ما مگیر یک نفـس این یا حسین را آقـا حـسیـن گـفـتـن ما دسـت مـا نـبود ما با لـباس نـوکـری اش زنده مـانـده ایم عـمـری نبـود اگـر غـم ارباب ما نبود
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عج الله تعالی فرجه
ای داغـدار اصلی این روضـه ها بـیا صاحب عـزای مـاتم کـرب و بـلا بیا تنهـا امـید خـلـق جهان یابن فــاطـمه ای مـنــتــهـای آرزوی اولـیـاء بــیــا بـالا گـرفـتـه ایـم بـرایت دو دسـت را ای مرد مـستجـاب قـنـوت و دعـا بیا فـهـمیـده ایـم با هـمه دنیـا غـریـبـه ای دیـگـر به جـان مـادرت ای آشـنـا بیا از هیچکس به جز تو نداریم انتـظار بر دست های توست فقـط چشم ما بیا هـفـته به هـفته می گـذرد با خـیال تو پس لا اقـل به حـرمت خـون خـدا بیا بیش ازهزار سال تو خون گریه کرده ای ای خـون جگر ز قامت زینب بیا بیا عـرض ارادت کـم ما را قـبـول کـن امـسـال هـم محــرم ما را قـبـول کـن
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عج الله فرجه
شب های درد بی کـسی ام را سحـر کنم وقـتی به آن جـمـال جـمیـلت نظـر کنم مـاه صــفــر رسـیـده و آقــا نـیــامـدی این مـاه را چگـونه بـدون تو سـر کـنم دارم ز داغ دوری تـو پـیـر مـی شـوم وقـتـش شده به سـوی تو آقـا سفـر کنم قربان شال مشکی ات ای صاحب عزا از این همه مـصـیـبت تو دیده، تر کنم کی می شـود که ای هـمۀ آرزوی من با دسـت تو لـباس عـزا را به بر کنـم؟ هر روضه ای که می شنوم آه می کشم بی تو میان روضه چه خاکی به سرکنم؟ از بس که از نگاه تو خونابه می چکد من هم روان ز دیـده ام اشک جگر کنم این اشک ها به زخم تو مرهم نمیشود بـاید که فـکـر داروی زخـم دگـر کـنم آقا اجازه هست کمی روضه خوان شوم یعـنی که نـاله های تـو را بیـشـتر کنم؟ بـزم شـراب رفـتـن زیـنب روا نـبـود از داغ عـمّــۀ تـو رخــم پـر اثـر کـنـم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ما گـدایـان و فـقـیـر ســر راه حـسنـیم ما هــمه شـیـفـتـۀ نـیـم نگـــاه حـسـنیم به همه موی سپیدان حــریمش سوگند عـبد دلسوخـته و چــهــره سیاه حسنیم همه هـستیم سـیاهی سپاهی که نداشت پـش مــرگان عـلـمـدار سپــاه حـسنـیم گر ندیــدیــم به دنیــا رخ زیـبـایش را وقت جان دادن خود چشم به راه حسنیم بـین تـاریکی دنـیـا نـظـری کرد به ما ما هــدایت شده چــهــره مـــاه حسنـیم روزها فکر من این است و همه شب سخنم که همه عــمـــر بدهکــار نگـــاه حسنم آبرو داده به ما یـــار خـــرابش نکنیم با بـدیّ عمــل خـویـش عـذابـش نکنیم از همه طعنه شنیده است بیائـید که ما غـیــر یا سیـد الأبـرار خـطـابش نکنیم تـا تـوانـسـتــه جــواب دل مــا را داده حال، ما را به عزا خوانده جوابش نکنیم مثل شمعی به هوای غـم مادر شد آب کاش ما بیشتر از این دگـر آبش نکنیم بر روی تک تک ما مادر او کرده حساب گفته هرکس حسنی نیست حسابش نکنیم فاطمه سوخت از این که حسنش یار نداشت در مدینه أحدی با پسرش کـــار نداشت مست عـشــقـم بگــذارید بگویم سخنی نفـر چهـارم اصحاب کساء عشق منی بت جنگ جمل از هیبت تو خورد زمین با نگاه غضب آلود خودت بت شکنی گـل ریحانه زهـــرا چه به روزت آمد چه شده با جگر تو که چنین سبز تنی خوب شد مادر تو زودتر از دنیا رفت ورنه می دید جگرپاره و خونین دهنی تیرباران شدی و از کـفنت هیـچ نماند بهتر این است بگوئیم تو هم بی کـفنی تیــرها تــا بــدن پـــاک تو را بوسیــدند آن طرف ترهمه بر داغ تو می خندیدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـهـرت به کـائـنـات برابر نمی شود داغـی ز مـاتـم تو فـزون تر نمی شود از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود ظلمی که بر تو رفت ز دست ستمگران بر صـفـحۀ خـيـال مـصـوّر نمی شود ای آنکه شد جنازه ات آماج تير کين اين گـونه ظلـم با گـل پـرپر نمی شود بی بهره از فــروغ ولای تو يا حسن مشمول اين حديث پــيــمـبر نمی شود فرمود ديده ای که کند گريه بر حسن آن ديده کور وارد مـحـشـر نمی شود دارم امـيـد بوسـۀ قـبـر تو در بـقـيـع افـسوس می خورم که ميسر نمی شود با اين ستم که بر تو و بر مدفنت رسد ويـران چرا بنــاي ستمگر نمی شود؟ آن را چه دوستی است مويّد که ديده اش ازخون دل ز داغ حسن، تر نمی شود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بایـد مـرا گـلــیـم مـسـیــر نـگـار کرد زیر قــدوم فــاطـمیات خاکـسار کرد مهـر تو را بـهـشـت بخـواهد نمیدهم در ماجــرای عشـق نباید قُــمار کرد فخرعلی و فاطمه بر تو عجیب نیست وقتی خــدا به داشـتـنـت افـتخار کرد هر چـنـد آفــریــده خـدا چهارده کریم اما یکی از آن همه را سفره دار کرد ما را پــیــاده کــرد سر ســفــرۀ شـما این کشتی حسین که ما را سوار کرد خشمت نیاز نیست درآنجا که میشود با قاسم تو قـافــله را تـار و مار کرد ارزان تو را فروخت به حرف معاویه زهری به کام تشنه تو روزه دار کرد زهری که میشکافت دل سنگ خاره را در حیرتم که با جگـر تو چـکار کرد زهرا شنیده بود تـنـت تیــر میخورد تـابــوت را برای همین با جدار کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با برادر در بازگشت به کربلا
اگـر چه پـای فـراق تو پـیـرتـر گـشـتم را بـبخـش عـزیـزم که زنـده برگـشـتم شبـیـه شعـلـه شـمعـی اسـیـر سوسـویم رسـیـده ام سـر خـاکت ولـی به زانـویـم بیا که هر دو بگـریـیم جـای یکـدیگـر برای روضه مـان در عـزای یکـدیگر من از گلوی تو نالم؛ تو هم ز چشم ترم من ازجبین تو گریم؛ تو هم به زخم سرم من از اصابت آن سنگهای بی احساس و از نگــاه یـتــیـمـت به نـیـزه عـبـاس من از شکـستـن آن ابروی جـدا از هم تو از جسارت آن دست های نامحــرم همین بس است بگویم که زخم تسکین است وگوشهای من از ضرب دست سنگین است هـنـوز گــرد تـنـت ازدحـام مـی بـیـنـم به سمت خـیـمه نگــاه حــرام می بـیـنـم هر آنچه بود کـشیـده ز پیکـرت بُـردند مرا ببخـش که دیـر آمدم سـرت بُـردند مرا بـبخـش نبـودم سـر تو غـارت شد کـنار مــادرم انـگـشتـر تـو غـارت شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در اربعین حسینی
بالـم شـكـسـته، از پـرم چـيزی نگـويم از كـوچ پُـر دردسـرم چـيـزی نگـويم طوفان سختی باغ مان را زيرورو كرد از لالـه هـای پـرپـرم چـيـزی نـگـويـم حـق می دهـم نـشـنـاسی ام؛ امـا بـرادر از آنچـه آمد بر سـرم، چـيزی نگـويم وقت وداعِ آخرت، عـالم به هم ريخت از شـيـون اهـل حـرم چـيـزی نگــويم آتش گرفتن گرچه رسم وسنت ماست از دامـن شـعـلـه ورم چـيـزی نگـويـم بگـذار سـر بـستـه بمـاند روضه هـايم از ماجـرای مـعـجـرم چـيـزی نـگـويم كم سو تراز چشمان من،چشمان زهراست از گـريـه هـای مـادرم چـيـزی نگـويم آن صحنه های سهمگــين يادم نرفـتـه افـتـادنـت از روی زين يــادم نــرفـته از نعـل اسب و بوريـا چـيزی نگـويم از آن غـروب پُـر بـلا چيــزی نگويم در عصر عاشـورا الـنگــوهام گـم شد از غــارت خـلـخـالـها چـيـزی نگـويم گفتم به تو انگـشـتـرت را در بـيـاور! از ســاربــان بـی حيــاء چيزی نگويم شهر عـلی نشناخت بانوی خـودش را از جـامـه هـای نـخ نـمـا چيزی نگويم اي خيزران خورده، لبم بي حس تر از توست از خاك برخيز و بگو كه اين سر از توست؟ از خـاطراتـم هـمـسـفـر چـيزی نگويم حتی به شکـل مخـتصر چيزی نگويم منزل به منزل، محملم در تيررس بود از سنگـهـای خـيـره سر چيزی نگويم حـتـماً خـبـر داری مـرا بـازار بـردند آن هم مني كه…!؟بيشتر چيزی نگويم از درد پهـلو لحـظه ای خوابم نمی برد از گـريه هـايـم تا سحـر چيـزی نگويم من در مديـنه طشت ديـدم، سر نديدم! از كاخ شام وطشت زر چيزی نگويم طفلي سكينه داشت جان ميداد ازترس دق می كـنم اين بار اگر چيزی نگويم ديدم كه ملعون تر از آن شامی، يزيد است از جـمـلـۀ - باشد بـبر- چيزی نگـويم شـرمـنده ام كه درد و دل كردم بـرادر بی تـو چـگـونه خـانه بـرگـردم بـرادر
: امتیاز
|
زبانحال پیامبر اکرم با حضرت زهرا هنگام رحلت
بسكه از آه، دل شـعـلـه ورت ميسوزد با تــمــاشـاي تو قـلب پـدرت ميسوزد اي جگر گوشۀ من شعله مزن بر جگرم جگرم سوخت ز بسكه جگرت ميسوزد زودتــر از همه پيـش پــدرت مي آيي زودتر از همه شمع سحـرت ميسوزد بعد من هرچه بلا هست سرت مي آيد بعدمن واي كه پا تا به سرت ميسوزد زير پــرهاي تو آرام گــرفـتــم بــابــا حيف،ازشعلۀ در بال و پرت ميسوزد گاه در كوچه اي از درد زمين مي افتي گاه ازضرب كسي چشم ترت ميسوزد گاه يك نقش به يك روي تو جا ميگيرد گاه يك زخم به روي دگرت ميسوزد گاه در پشت در خانه ي خود مي نالي چشم وا ميكني و دورو برت ميسوزد يك طرف دست تو در پاي علي مي شكند يك طرف دختركت پشت سرت ميسوزد از صداي تو در آن شعله علي مي فهمد كه اگـر فــضـه نيايد پسرت ميسوزد
: امتیاز
|